آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
همراز عشق 09148270223 خدايا اين دلتنگي هاي ما را هيچ باراني ارام نمي كند ... سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, :: 22:2 :: نويسنده : AMIN
دلم واسه تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد مگر او چه گناهی کرده که تنها شده جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه، چشمانش قرمز بود برایش گریستم، آخر او از تنهایی مرده بود، تنهایی مرد و من تنهاتر شدم... سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : AMIN
بی تو سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, :: 21:43 :: نويسنده : AMIN
نزدیکتر رفتم اما او بی اعتنا بود و انگار مرا نمی شناخت باز هم نزدیکتر رفتم دست بر زلف سیاهش کشیدم و ناله یی از عمق جان سر دادم اما او بی اعتنا بود و روی بسوی آسمانی دیگر داشت دوباره ناله زدم و گریه و شیون کردم ستاره ها دورم را گرفتند گریبانی برای دریدن نداشتم فقط می گریستم و آنها نظاره ام میکردند گویی از کار من در شگفت بودند ستاره یی پیش تر آمد صدای زیبایی داشت و گفت چرا گریه میکنی مگر ستاره ات را نیافتی ؟ نگاهش کردم گریه امانم نمیداد بریده بریده گفتم چرا اما او حتی مرا نگاه هم نمیکند؟ ستاره لبخندی زد و حرف عجیبی زد ستاره گفت : ستاره ی تو زمینی نیست اهل آسمان اول هم نیست آسمانی ها برای دلخوشی تو عکسی از جلوه گری اش را برایت اینجا نهاده اند و از یک عکس بی جان تو چه انتظاری داری اگر وصالش را می طلبی یا به آسمانهای بالا برو یا صبر کن گفتم من بال پریدن ندارم و طاقت و توان صبر را نیز از کف داده ام ستاره گفت : ستاره ها سالی یک بار در دل یک شب تاریک به آسمان اول می آیند منتظر بمان شاید آن شب ستاره ات را ببینی باز هم انتظار و انتظار و انتظار کاش از آسمان بر زمین می افتادم کاش می توانستم آسمانی شوم چه سردرگمی و حیرانی عجیبی است خدایا تو که فریادرس و دادخواه بی کسانی خدایا تو که بر همگان مهربان و بر عاشقان مهربان تری خدایا عمر زیادی از تو طلب نکردم تا بتوانم تا آن روز به ستاره ام برسم خدایا شب و روزهایم را گم کرده ام و نمیدانم او کی چراغ آسمان شبهای تاریکم میشود خدایا ستاره ی من آسمانی و من زمینی ام خدایای او ستاره ی من است و در کهکشانی دیگر است خدایا او ستاره من است و در منظومه یی دیگر جلوه گری میکند خدایا در نبود خورشید و ماه مرا از وصال ستاره زیبایم محروم مکن خدایا حال که وعده گاه من و ستاره ام را آسمانی دیگر قرار داده یی و من تاب و توان و فرصتی برای آسمانی شدن ندارم تو خود زودتر آسمانی ام کن تا با ستاره ام میهمان ماه و خورشید شوم خدایا دیگر دلم طاقت دوری و تاریکی را ندارد خدایا دیگر دل من به عکس ستاره ام خوش نیست خدایا با عاشقان به از این باش که با خلق جهانی خدایا جز تو کسی ندارم تو همه ی امیدم هستی
دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 20:38 :: نويسنده : AMIN
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ يادم آيد : تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن! لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم" باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشكي ازشاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت! اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد، يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم ، نرميدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم! بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : AMIN
کشتی هايم به دريا رفته اند حتی اگربه بادبان ها ودکل های شکسته بازگردند، به دستی اعتماد دارم که هرگز شکست نمی خورد واز پليدی نيکی به بار می آورد حتی اگر کشتی هايم در هم شکنند وهمه اميد هايم غرق شوند فرياد می زنم:"به تو اعتماد دارم".
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 18:49 :: نويسنده : AMIN
آن لحظه که نگاهم به نگاهت خورد گره دلم لرزید سوخت پر زد تنهاییم پر شد آن لحظه صداقت در نگاهت پرزد وبه پای عشق سجده کرد تنها توبودی که گرفتی دستم را گرمی دستت شعله کشید سوخت قلبم را برای تو بهترینم.
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 18:36 :: نويسنده : AMIN
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.
عشق در غالب دلها ، در شکلها و در رنگها تقریبا مشابهی ، تجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روحها ، برخلاف غریزه ها ، هر کدام رنگی از ارتفاع و بعدی و طعم و عطری دارند ویژه خویش، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی است
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها برآن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و خراج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش ،روز روزگار را دستی نیست... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و " دیدار و پرهیز" زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست. شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 13:36 :: نويسنده : AMIN
آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام
آه اگر روزی نگاه تو مونس چشمان من باشد قلعه سنگین تنهایی چهار دیوارش زهم می پاشد جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : AMIN
من خسته و بی هـــدف در کــوچه هـــای غربت ســـر گـــردانـــم فـــضای شهر را غبار غربت ویاءس فرا گــرفــتـه دیــگــر خــسـته شده ام به دیواری سرد و سیاه تکیه می دهم اما سایه ام مرا کشان کشان دنبال خو می برد آخر مقصد و راه من کجاست هیچ کسی نیــست انــگار درایــن هــمــه بــا هم غریبند همه همانند سایه ای ســیــاه با شـتـاب از کـنـار هم می گذرند و خود را در گورسـتــان تـاریـک خـانـه هایـشـان پـنـهـان مـی کـنـنـد و مــن
و سایه ام همچنان سر گردان زمان سالهاست که در اینجا گم شده اسـت و برای کسی مهم نیست که دست شب چنان زغــال زمـیـن و آسـمـان را
سیاه کرده است سایه ام مرا به زیر اتاقی روشن می برد انـگــار شـخصی
آنجاست که به روشنایی علاقه مند است و پشت پنــجــره ایـسـتـاده و بـه
بیرون می نگرد چشمانش برقی عجیبی از امید دارد بــا چــشـمـانــــــــم به او می فهمانم به کشمکش احتیاج دارم تا با دسـتــش غــبـار غـربــت و
یاءس را از پیراهن روحم بتکاند پس عاشـقـانــه بــا او بــه راه مـی افــتــم تــــــــا شــــــــب را نــــــــــا بـــــــــود کـــــــنــــــیـــــــــــم. جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : AMIN
در من ترانه های قشنگی نشسته اند
انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند
انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت
امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند
ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان
حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...
من باز گیج می شوم از موج واژه ها
این بغضهای تازه که در من شکسته اند
من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : AMIN
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را
کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...
هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟ آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی مـکـتــوب ِ یــار ؛
نـیـاورده ســت ؟
.....
هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : AMIN
ای آنکه زنده از نفس توست جان من آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 20:42 :: نويسنده : AMIN
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 16:6 :: نويسنده : AMIN
اگر عشق نبوداز غم خبری نبود اگر عشق نبود بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود از آینه ها غبار خاموشی را در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ از دست تو در این همه سرگردانی جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : AMIN
نام تو را آورده ام دارم عبادت می كنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می كنم دستت به دست دیگری از این گذشته كار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت می كنم گفتی دلم را بعد از این دست كس دیگر دهم شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می كنم رفتم كنار پنجره دیدم تو را با ،،،،، بگذریم چیزی ندیدم ، این چنین دارم رعایت می كنم من عاشق چشم توام ، تو مبتلای دیگری دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می كنم تو التماسم می كنی جوری فراموشت كنم با التماس اما تو را به خانه دعوت می كنم گفتی محبت كن برو ، باشد خداحافظ ولی رفتم كه تو باور كنی دارم محبت می كنم مریم حیدرزاده
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : AMIN
صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() ![]() |